برجام و حقوق بشر، بهانه های واهی برای فشار بر تهران؛
مشکل غرب با ایران چیست؟
کاپلان، تحلیلگر مسایل بین الملل در آمریکا می گوید ایران در منطقه خاورمیانه تنها بازیگری است که می تواند به قدرتی بزرگ بدل شود چون فلات ایران از دیرباز به مفهوم واقعی یک کشور بوده است. بقیه کشورهای اطراف ایران، همگی بعد از جنگ های جهانی و فروپاشی عثمانی به وجود آمده اند اما ایران یک قدرت تاریخی است.
ه الزاما ایران در زمانه جمهوری اسلامی ایران ، که ایران به عنوان یک کشور باستانی که هر گاه فرصت یافته به قدرتی عظیم بدل شده است. زمانی توران و انیرانیان، در برهه ای رم و یونان، بعدها عثمانی و روسیه و اینک غرب در برابر قدرت گرفتن ایران ایستادگی می کند. هنری کیسینجر در سال های اخیر دو مرتبه هشدار داده که ایران را باید مهار کرد و الا گروه امپراطوری باستان خود را احیا خواهد کرد.
اینک که در تابستان قرار داریم، زمانه واقعه تاریخی پیوستن کشور بحرین در قالب یک کشور مستقل به سازمان ملل متحد است. رخدادی که بارها و بارها از آن گفته شده و در زمره حوادث بحث برانگیز تاریخ معاصر ایران قرار گرفته است اما از این دیدگاه، برای شاهدی بر مدعای تلاش بیگانه در محدود کردن قدرت ایران مورد بررسی قرار می گیرد.
در بزنگاه تاریخی بعد از جنگ جهانی دوم، خروج انگلستان از شرق کانال سوئز فرصت تاریخی برای بازگشت بحرین به سرزمین مادری را فراهم آورد اما اعلام ناگهانی محمد رضا شاه مبنی بر آمادگی واگذاری حاکمیت بحرین، این فرصت تکرار نشدنی را از میان برد.
اهمیت بحرین در خلیج فارس به لحاظ استراتژیک قابل وصف نیست و در صورتی که ایران این نقطه حساس ژئوپولیتیک را حفظ کرده بود، برد استراتژیک آن عربستان سعودی و امارات متحده عربی را زیر چتر نفوذ خود می برد و نیروی دریایی ایران قادر بود با در اختیار داشتن جایگاه فعلی ناوگان پنجم آمریکا در بحرین، بر کل خلیج فارس و به تبع شاهراه انتقال انرژی دنیا مسلط باشد.
محمد رضا شاه در مصاحبه با روزنامه گاردین لندن در شهریور ۱۳۴۵ گفته بود: «بحرین با توجه به اینکه ذخایر مروارید در سواحل آن به پایان رسیده است، از نظر ایران اهمیتی ندارد!». پیرو این اظهار نظر عجیب و غریب شاه در آن روزگار، بحرین هرگز استان چهاردهم ایران نشد و یکی از مهمترین پایگاههای بالقوه ایران در خلیج فارس از دست رفت. اینک باید به این سوال بازگردیم، چرا بحرین، چنین ساده و مرموز از دست رفت؟
اسفندیار بزرگمهر در کتاب کاروان عمر میگوید: «انگلیسیها که تازه به دلیل همکاری با امریکاییها نفوذ خود را در خلیج فارس کم کرده بودند، نمیخواستند ایران که کرانه وسیعی در خلیج فارس دارد، در این طرف خلیج هم نفوذی داشته باشد. برای اینکه صورت قانونی به این جدایی بدهند، سر ویلیام لوس، مامور بلندپایه وزارت امور خارجه انگلستان چندبار بیسر و صدا به ایران آمد و با مقامات گوناگون از جمله محمدرضا شاه دیدار کرد. از سوی دولت ایران خسرو افشار مامور گفتوگوها و برنامهریزی با او شد و به زودی مساله بسیار ساده و آسان توسط ردههای بالای هر دو کشور حل شد!».
بله! مشکل اصلی با بسط نفوذ منطقه ای ایران در خلیج فارس بود؛ مشکلی که هنوز هم بزرگترین چالش بین المللی غرب با ایران را سبب شده است و برجام و حقوق بشر و غیره، بهانه های این سد نفوذ هستند.
اما تفاوت عمده دوره شاه با وضعیت فعلی جمهوری اسلامی، نوع مناسبات ایران با غرب است؛ شاه به دلیل همپیمانی با آمریکا و انگلستان راهی جز تن دادن به نقشه استراتژیک آنها برای نقشه جدید خلیج فارس نداشت. وی بازگشت خود به قدرت را مدیون کودتای انگلیس و آمریکا بود، روابط گسترده تجاری و نظامی با آنها داشت و غرب را تضمینی برای مصون ماندن ایران از اتحاد جماهیر شوروی تلقی میکرد. با آن میزان از وابستگی، سیاست خارجی مستقل چگونه میتوانست امکانپذیر شود؟ چنان بود که تمامیت ارضی ایران با مذاکراتی نه چندان پیچیده از دست رفت و محمد رضا شاه در ۲۴ دی در سخنرانی در جمع کارکنان وزارت امور خارجه با اعتراف تلویحی به شرایط تحمیل شده گفت: «انگلیس، این جزیره را به ایران پس نخواهد داد و من نمیتوانم چون دنکیشوت رفتار کنم».
جمهوری اسلامی ایران در سال های بعد از انقلاب، قادر شده تا با قطع رابطه با آمریکا و به تبع خلاص شدن از ملاحظات و محدودیتهای ناشی از همپیمانی، سیاست خارجه خود در منطقه را بسط دهد. سقوط صدام، بیداری اسلامی یمن، مهار داعش و حفظ سوریه، سلسله حوادث منطقه ای بودند که موجب تقویت نفوذ و قدرت ایران شدند. اینک نه انگلستان و نه آمریکا، هیچ یک قادر نیستند با توسل به مذاکره، ایران را از پایگاه های منطقهای خود عقب بنشانند. از این بابت، فشار همه جانبه ای در قالب تحریمهای شدید علیه جمهوری اسلامی ایران در حال اعمال است.
آمریکا در حال استفاده از برگ برنده قدیمی خودش در پیشبرد اهداف سیاست خارجی یعنی سلطه بر اقتصاد جهانی است. با این وجود، به عکس زمان پادشاه، راه سادهای برای تسلیم قدرت منطقه ای وجود ندارد. ایران در این مورد خاص، یا تا آخر این خط را مقاومت میکند یا مثل اسطورههایش ایستاده میمیرد.
با اینکه به نظر می رسد همپیمانی با غرب مزایای زیادی برای کشورها به ارمغان میآورد اما مساله بحرین نشان داد دستکم این مورد، از جمله مزایای برکنار ماندن از اتحاد با غرب است. دونالد ترامپ فرصت تاریخی عادی سازی روابط ایران با آمریکا را از میان برد. او نشان داد آمریکا به دنبال این نیست که ایران از فشار خارج شود و قدرتش افزون شود.
کاپلان، تحلیلگر مسایل بین الملل در آمریکا می گوید ایران در منطقه خاورمیانه تنها بازیگری است که می تواند به قدرتی بزرگ بدل شود چون فلات ایران از دیرباز به مفهوم واقعی یک کشور بوده است. بقیه کشورهای اطراف ایران، همگی بعد از جنگ های جهانی و فروپاشی عثمانی به وجود آمده اند اما ایران یک قدرت تاریخی است. اسرائیل و عربستان به این پتانسیل ژئوپولیتک، فرهنگی و تاریخی ایران برای احیا قدرت سنتی خود واقف هستند. آمریکا و بریتانیا هم این مسأله را به خوبی می دانند، پس مهمترین استراتژی برای جلوگیری از یک ایران قدرتمند که منافع آنها را تهدید کند، حفظ فشار اقتصادی، جنگ تبلیغاتی، موازنه نظامی و تضعیف مستمر ایران است.
اگر حتی غربگراترین حکومت هم در ایران مستقر شود، آمریکا نمی تواند تن به ریسک قدرت گرفتن ایران بدهد. بهترین ایران از نظر آنها ایران مرده است؛ ایرانی تجزیه شده، درگیر جنگ های داخلی و فروپاشیده از داخل. این واقعیتی است که افکار عمومی در داخل کشور باید بر آن وقوف داشته باشند، ناکارآمدی و سوء مدیریت در حاکمیت نباید به قیمت تضعیف قدرت ملی و عملی شدن نقشه های دشمنان ایران تمام شود.
ما در یک حقیقت تاریخی و جبر جغرافیایی انکار ناپذیر متولد شده ایم، در کشوری که همواره عزم و پست دشمنانش بر تضعیف و مهار قدرت ذاتی آن بوده است و این برنامه همچنان هم ادامه دارد. اگر میهن ما در موقعیت ژئوپولتیک ایسلند و نروژ بود، طبعا چنین میزان از هوشیاری و حساسیت برای حفظ تمامیت ارضی و موجودیت آن لزومی نداشت. اینک اما، نمی توان لحظه ای پلک زد، رسالت تاریخی ایرانیان مقاومت و تلاش برای افزایش قدرت در دنیای بی رحم و پر از عداوتی است که از جان گرفتن این کشور کهن بیمناکند.
نویسنده: بشیر اسماعیلی
منبع:دیپلماسی ایرانی
ارسال نظر