تفاوت معاملهگری وسرمایهگذاری
هر شخص به نوعی یک تریدر است. هر تصمیمی که در زندگی گرفته میشود، صرف نظر از خوب یا بد بودنش، در نهایت نتیجهای بهدنبال دارد؛ بنابراین، افراد روزانه هزاران معامله انجام میدهند؛ خواه آن را تصدیق کنند یا نه. تصمیم به تحصیل در رشته مهندسی به جای تحصیل در رشته مالی، رفتن به سینما به جای وقت گذراندن با دوستان. هرکدام یک نوع معامله است که هر کدام نتیجهای (ارزشی) در پی دارند.
درصورتی که هر تصمیمی در زندگی را معادل یک ترید در نظر بگیریم، همه ما به نوعی یک تریدر هستیم؛ پس تفاوت بین سرمایهگذاری و معاملهگری در چیست؟ در این مطلب، به این سوال پاسخ میدهیم که چه تفاوتی میان سرمایهگذاری و معاملهگری از نظر فلسفی وجود دارد. درک این تفاوت برای هر کسی که در بازارهای مالی فعالیت میکند، ضروری است. بنابراین در این مقاله به این مطلب پرداختیم.
تفاوت سرمایهگذاری و معاملهگری
هر شخص به نوعی یک تریدر است. هر تصمیمی که در زندگی گرفته میشود، صرف نظر از خوب یا بد بودنش، در نهایت نتیجهای بهدنبال دارد؛ بنابراین، افراد روزانه هزاران معامله انجام میدهند؛ خواه آن را تصدیق کنند یا نه. تصمیم به تحصیل در رشته مهندسی به جای تحصیل در رشته مالی، رفتن به سینما به جای وقت گذراندن با دوستان. هرکدام یک نوع معامله است که هر کدام نتیجهای (ارزشی) در پی دارند.
در نگاه کلان، میتوان هر تصمیم در زندگی را به عنوان یک معامله طبقهبندی کرد و در مورد همه انتخابها، از نظر ارزش مورد انتظار تفکر کرد. در واقع با هر تصمیم، گزینهای را خریده و گزینه دیگری را از دست میدهیم.
با در نظر گرفتن این موضوع، قبل از درگیر شدن با بازار مالی، هر فرد را میتوان در بالاترین سطح به عنوان یک تریدر طبقهبندی کرد. البته که این مفهوم، استفاده عمومی پذیرفته شده از کلمه معاملهگر نیست. در واقع بسیاری از فعالان بازار ممکن است به این کلمه خورده بگیرند و اظهار کنند که «نه، من یک سرمایهگذار هستم». تاریخچه تفاوت بین سرمایهگذاری و معاملهگری به مدتها قبل برمیگردد و در بازارها سابقه طولانی دارد. پذیرفته شده است که این دو کلمه، از هم متمایزند.
نظر کارشناسان درباره تفاوت سرمایهگذاری و معاملهگری چیست؟
جوزف پنسو (Joseph Penso de la Vega) اولین نویسندهای بود که تفاوت این دو کلمه را در کتابی بهنام «سردرگمی سردرگمیها» (Confusion of Confusions) در سال ۱۶۸۸، بیان کرد. ناگفته نماند که این کتاب، قدیمیترین کتاب در حوزه بورس است. او در این کتاب فعالان بازار را به سه دسته تقسیم میکند:
اربابان مالی (سرمایهگذاران ثروتمند)، معاملهگران (تریدرهایی که گاهی دست به معامله میزنند) و قماربازان (مانند نوسانگیران). تمایزی که جوزف از آن صحبت میکند، در اندازه و میزان موفقیت این افراد است. ثروتمندان، سرمایهگذاران هستند. بقیه، معاملهگران هستند.
فیلیپ کارت (Philip Carret)، نویسنده کتاب هنر سفتهبازی (سال ۱۹۳۰) درباره تفاوت سرمایهگذاری و معاملهگری، مینویسد:
کسی که که در سال ۱۹۱۵ سهام ایالات متحده را در ۶۰ سالگی، به منظور فروش در قیمت بالاتر خریداری کرد، یک سفتهباز یا تریدر است. از سوی دیگر، کسی که در سال ۱۹۲۱، AT&T را در ۹۵ سالگی خرید تا از سود سهام ۸ درصد برخوردار شود، یک سرمایهگذار است. به عبارت دیگر، Carret به انگیزه، وزن بیشتری میدهد. سفتهباز در اینجا بر قیمت تمرکز میکند؛ در حالی که سرمایهگذار بر نوع کسبوکار تمرکز میکند.
جان مینارد کینز (John Maynard Keynes)، اقتصاددان مشهور، در رویکرد خود دقیقتر بود و سفتهبازی را اصطلاحی برای «پیشبینی روانشناسی بازار» و سرمایهگذاری را بهعنوان «فرآیند پیشبینی بازده احتمالی داراییها در کل دوران عمر آنها» تعریف کرد. رویکرد او مشابه رویکرد Carret بود، اما با تفاوتی کوچک و آن اینکه، شرطبندی روی موفقیت اقتصادی یک شرکت، از نظر فلسفی با شرطبندی صرفا روی قیمت یک دارایی متفاوت است.
ایجاد یک چارچوب برای درک تفاوت بین سرمایهگذاری و معاملهگری
آیا راهی وجود دارد که مشخص کند یک رویکرد جزو معاملهگری محسوب میشود یا سرمایهگذاری؟ آیا انگیزه نامشهود فرد در بازار مشخص میکند که در حال معاملهگری یا سرمایهگذاری است؟ اولویت زمانی، چه نقشی در این طبقهبندی دارد؟به نظر میرسد، اکثر مراجع تاریخی موافق هستند که اگر انگیزه شخصی برای تصمیمگیری، مربوط به اقتصاد واقعی کسبوکار و رشد آن باشد، سرمایهگذاری در نظر گرفته میشود. در حالی که اگر تصمیمگیری صرفا براساس قیمت مورد انتظار آینده دارایی باشد، معاملهگری و ترید محسوب میشود. با این رویکرد، این امکان وجود دارد که دو فرد بتوانند در ظاهر به همان شیوه عمل کنند اما در دو دسته طبقهبندی شوند.
به عنوان مثال، دو سناریو زیر را در نظر بگیرید:
شما یک صندوق سرمایهگذاری خطرپذیر (VC) هستید که در مراحل اولیه یک پروژه سرمایهگذاری کردهاید. بهطور غیرمنتظرهای تنها دو هفته پس از سرمایهگذاری، توکنهای شما تا ۱۰۰ برابر بازدهی ایجاد میکند. شما احساس میکنید اکنون قیمت بیش از حد گران است و بنابراین آنها را در بازار آزاد میفروشید.
شما یک صندوق پوشش ریسک (هج فاند) هستید که در مراحل اولیه، سرمایهگذاری کردهاید و همانطور که انتظار میرفت دو هفته پس از سرمایهگذاری، بازار حرکت کرده و توکنهای شما آزاد و برای کسب سود آنها را میفرشید.
هر دو سناریو دقیقا روند مشابهی داشتند؛ اما شما احتمالا آنها را به ترتیب به عنوان یک سرمایهگذار و معاملهگر تلقی میکنید. تصمیم گیری داخلی در این دو سناریو کاملا متفاوت بود؛ اما روند و نتیجه دقیقا یکسان بود. در این مورد خاص، صندوق VC بیشتر بر روی اقتصاد واقعی کسبوکار متمرکز بود، در حالی که صندوق تامینی صرفا روی اینکه آیا افراد با توجه به قیمت، برای دارایی ارزش قائل میشوند یا خیر، شرطبندی میکرد.
بیایید نگاهی به مجموعه جداگانهای از شرایط بیندازیم که تفاوت کمتری در مورد این مفهوم دارند:
شما یک دارایی را به دلایل بنیادی و تحلیل فاندامنتال خریداری میکنید که فکر میکنید باعث رشد کسبوکار میشود. به عنوان مثال، شما اپل را پس از معرفی آیفون خریداری میکنید؛ زیرا معتقدید گوشیهای هوشمند نفوذ اجتماعی خود را به سرعت افزایش میدهند و فراگیر میشوند و قصد دارید پس از بازدهی مد نظر آنرا بفروشید.
شما دارایی را به دلیل تغییری میخرید که فکر میکنید مردم را هیجانزده خواهد کرد. به عنوان مثال، شما اپل را پس از معرفی آیفون خریداری میکنید، زیرا معتقدید مردم در مورد چشمانداز یک محصول پرفروش جدید، هیجانزده میشوند و بنابراین قیمت بیشتری برای هر سهم پرداخت میکنند. زمانی که قیمت اپل به هدف مد انتظار شما رسید، آن را میفروشید.
تفاوت بین مثالهای بالا در جایی است که حدس و گمان در آن صورت میگیرد. سرمایهگذاری و معاملهگری هر دو نیاز به سفتهبازی و سوداگری دارند؛ اما سرمایهگذاری را میتوان به عنوان حدس و گمان در مورد موفقیت اقتصادی یک کسبوکار در نظر گرفت.
سوداگری روی قیمت در این سناریو متفاوت بود، زیرا برای بیشتر داراییها، قیمت دلیل اصلی «موفقیت» واقعی سرمایهگذاری نیست. اگر روی اینکه مردم آیفونها را دوست دارند و جریانهای نقدی را برای اپل افزایش میدهند، شرطبندی کنید، متفاوت است با شرطبندی روی اینکه مردم فردا به دلیل هیجانشان در مورد آیفون، قیمت بالاتری برای اپل میپردازند یا نه.
هر دو روی رفتار انسانها شرطبندی میکنند و انسانها مخلوقاتی انعکاسی و تقلیدی هستند که اغلب روندهای اجتماعی و فیزیکی را به یک شکل تکرار میکنند. با در نظر گرفتن این موضوع، هیچ دلیل فلسفی برای جدا کردن سرمایهگذاری و معاملهگری وجود ندارد. با این حال، برای یک سرمایهگذار، فعالیت اقتصادی شرکت اهمیت بالایی دارد.
کارشناسان معتقدند شرطبندیهای طولانیمدت بیشتر با سرمایهگذاری و شرطبندیهای کوتاهمدت بیشتر با ترید و معاملهگری مرتبط هستند.
سرمایهگذاری و معاملهگری در رمزارزها
این بحث در حوزه ارزهای دیجیتال کمی پیچیدهتر است. طبق گفتههای بافت (Buffet) و کینز (Keynes)، سرمایهگذاری در بیت کوین یک عنوان اشتباه است؛ زیرا هیچ اقتصاد واقعی به معنای سنتی وجود ندارد. ارزش این ارز از شرطبندی و پذیرش آن بین افراد نشات میگیرد. از سوی دیگر، بسیاری از خریداران بیت کوین، آن را به قصد نگهداری به مدت طولانی، خریداری میکنند.
درک تفاوتهای فلسفی صرفا برای سرگرمی نیست. درک این تمایزها، برای بازیگران عادی بازار نیز مفید است. هنگامی که شخص درک کند که معاملهگری یک بازی کوتاهمدت و مبتنیبر قیمت است، میتواند قوانین را بهتر لمس کند. اولا، پرسیدن سوال در مورد فاندامنتال شهودی به جای فاندامنتال واقعی، همیشه ارزشمندتر است؛ زیرا درک شهود در کوتاهمدت بیشتر از درک فاندامنتال واقعی یک دارایی باعث افزایش قیمت میشود.
ارسال نظر